عبدالله بن عباس میگوید:
روزی نزد پیامبر رفتم و دیدم حسن بر دوش اوست و حسین بر زانوی او، و پیامبر آن دو را میبوسد و میگوید:«خداوندا! هرکس اینها را دوست میدارد دوست بدار و با هرکس که با آنان دشمنی میکند دشمنی کن.»
آن گاه فرمود:«ای عباس، گویا حسین را میبینم که محاسنش به خونش رنگین شده است، و کمک میطلبد؛ اما کسی یاریاش نمیکند.»
پرسیدم:«چه کسانی با او چنین می کنند، یا رسول الله؟»
فرمود:«اشرار امتم. خداوند آنها را به شفاعت من نایل نکند.»
آن گاه فرمود:«ای ابن عباس، کسی که او را زیارت کند در حالی که عارف به حق او باشد، خداوند ثواب هزار حج و هزار حج عمره را برای او می نویسد. هرکس او را زیارت کند، گویا مرا زیارت کرده و کسی که مرا زیارت کند، گویا خدا را زیارت کرده است، و حق زائر خداوند این است که به آتش جهنم، عذاب نشود. آگاه باش که زیر قبه حرمش دعا اجابت میشود و در تربتش شفاست و امامان فرزندان اویند.»
برچسب : نویسنده : محمدامین شیری 014 بازدید : 418
پیکرت مانند تسبیحی است که از هم وا شده
تیغ و تیر و نیزه روی بیت بیتت جا شده
طعنه و زخم زبان قد تو را خم کرده است
قد تو حالا شبیه مادرم زهرا شده ...
آن قدر روی تنت شمشیر و نیزه تاخته...
قد تو رعنای من، رعناتر از طوبی شده
مادری پهلو شکسته رو به رویت آمده
کوچه، سیلی، میخ در معنا شده
واژه های بر زبانم کمتر از حد تواند
برکهٔ شعرم به شوق نام تو دریا شده
برچسب : نویسنده : محمدامین شیری 014 بازدید : 480
پايين پاي پادشاه
شهزادهاي شبيه ماه
نشسته مثل آينه
همه شدن غرق نگاه
ببين چي ميشه که يه شب
فقط با يک گوشهي لب
حجازو ديوونه کنه
سوار زيباي عرب
وقتي که لبخند ميزنه
خديجه زهرا آمنه
ميخوان بگن احمد ماست
ليلا ميگه عشق منه
ليلا براي پسرش
براي قرص قمرش
شبيه پروانهاي بود
که پر ميزد دور و برش
ـ تو پيرهنت حرز ميذارم
بي تو من آروم ندارم
بيرون اگه خواستي بري
فقط با عباس ميذارم
کنار عباس که باشي
يه خورده کمتر تو چشي
براي خلق تو خدا
انگار کشيده نقاشي
«والتين» يه آيه از لبات
«واليل» مال گيسوات
سوار اسبت که ميشي
نازل ميشه «والعاديات»
دستات که پيمونه ميشه
سجاده ميخونه ميشه
«سبحان ربي» که ميگي
فرشته ديوونه ميشه
تو خونه حيدري دارم
شبه پيمبري دارم
الله اکبر! ، روبروم
علي اکبري دارم
الله اکبر! اومدي
الله اکبر! چه قدي!
الله اکبر! چه دلي!
سرمست ذات احدي
عاشقه تو شاه دینه
پسر ام البنينه
کريم آل هاشمي
بعد از حسن، تو مدينه
رقيه گريون که ميشه
همه ميگن بهونهشه
بگيد علي اکبر بياد
تا دخترک آروم بشه
شبيه غنچهها ميشه
لباش به خنده وا ميشه
عليِ اصغر وقتي که
تو آغوشت رها ميشه
قبيله بود و يه پسر
که اومد از غيب يه خبر
قبيله يک قافله شد
قافله يعني يه سفر
قافله يعني که نمون
وقتي ندا ميده جنون
يعني عطش تو دل عشق
يعني خدا تو دل خون
يعني رجزهاي علي
يه واحد عشق عملي
«قالوا بلا» يي ابدي
سَرِ قراري ازلي
«قالوا بلي» بود و بلا
يک کربلا بود و بلا
رند بلاکش مست مست
خون و خدا بود و بلا
هیئت حضرت علی اکبر (ع) جزیره خارک...برچسب : نویسنده : محمدامین شیری 014 بازدید : 402